روانشناسی بعد از خیانت و احساسات در فرد خیانت دیده
افراد بعد از کشف خیانت همسر، احساسات مختلفی را تجربه می کنند. ممکن است احساسات منفی همگی در یک زمان ظاهر شده و شما را درون گردابی از تجربه های ناخوشایند غرق کنند.
علاوه بر این:
احساسات بعد از تجربه خیانت آن طور که شما توقع دارید، پیش نمی رود. در بسیاری از شرایط احساساتی همچون شرم و گناه نیز در فرد خیانت دیده تجربه می شود که انتظار آن را نداشته است.
در ادامه می خواهیم رایج ترین احساسات بعد از خیانت را در فرد خیانت دیده بررسی کنیم:
1. خشم، انفجار احساسات و نقاب پوشالی
احساس خشم و عصبانیت اولین احساسی است که بعد از کشف خیانت در فرد خیانت دیده ظاهر می شود.
در مرحله اول:
زمانی که متوجه می شوید همسر به شما و چارچوب های رابطه زناشویی احترام نگذاشته است، خشم بروز پیدا می کند.
اما این احساس معمولاً برای پوشاندن احساسات دیگر ظاهر می شود. در واقع خشم نقابی است که احساسات اساسی شما را پشت خود پنهان می کند.
خشم بعد از خیانت همسر معمولاً به دلیل احساس رنجش، زخم های روحی گذشته یا احساس ترس ظاهر می شود.
زمانی که نارضایتی و رنجش اعلام نشده و درون شما انبار می شود، احساس خشم جای آن را می گیرد.
در بسیاری از مواقع نیز تجربه های ناخوشایند گذشته، که زخم های روحی عمیقی بر ما داشته اند، احساس خشم را پایه گذاری می کنند.
وجود زخم های روحی مشابه در گذشته باعث رفتارهای اغراق آمیز و خشونت بار بعد از کشف خیانت می شود.
علاوه بر این:
در بیشتر مواقع خشم و عصبانیت نقابی است که ترس شما را پنهان می کند. روانشناسی بعد از خیانت ، به شما کمک می کند احساس خشم را ریشه یابی کرده و دلیلی اساسی برای آن پیدا کنید.
2. احساس غم و اندوهی که منجر به افسردگی می شود
معمولاً در زمانی کوتاه بعد از کشف خیانت، فرد خیانت دیده دچار غم و اندوه می شود. احساس ناراحتی شدید که به دنبال آن معمولاً افسردگی های کوتاه یا بلند مدت ایجاد می شود، از تجربه های رایج بعد از خیانت است.
احساس غم معمولاً با ای کاش و اگر شروع شده و در نهایت افکار منفی و ذهن پریشان بر فرد غلبه می کند.
افسردگی بعد از خیانت همسر اغلب ۱۸ ماه تا ۲ سال بر فرد باقی می ماند. احساس افسردگی در بیشتر مواقع زمانی ظاهر می شود که فرد خیانت دیده غم و اندوه خود را سرکوب کند.
مقابله با احساس غم، نه تنها کاربردی ندارد، بلکه موارد شدید تر افسردگی را با گذشت زمان بروز می دهد.
در واقع:
حس غم به تنهایی، احساسی طبیعی بعد از حادثه ای ناگوار است؛ اما زمانی که با احساسات دیگر ترکیب شده و به جای بروز، در ذهن پردازش شود، تبعات جبران ناپذیری به بار می آورد.
با این حال:
غم و اندوه بعد از خیانت با روند درمانی مخصوص به خود از بین می رود. در نتیجه بهتر است به جای سرکوب احساسات از روانشناسی بعد از خیانت استفاده کرد تا به افسردگی دچار نشد.
3. شرم و گناه در پی مقصر دانستن خود
شاید عجیب به نظر برسد اما احساس شرم نیز در فرد خیانت دیده ظاهر می شود. احتمالاً این سوال را می پرسید که اگر خیانت توسط شخص دیگری انجام شده، چرا به جای او فرد خیانت دیده احساس شرم می کند؟!
در واقع:
نوع احساس شرم در این دو فرد متفاوت است. فردی که به او خیانت شده است، احساس گناه می کند چرا که مقصری برای خیانت همسر خود پیدا نمی کند. در نهایت خود و رفتارهایش در زندگی زناشویی را مقصر دانسته و احساس شرم و گناه در او ایجاد می شود.
به عنوان مثال:
ممکن است فرد تصور کند اگر رابطه جنسی بیشتری با همسر خود برقرار می کرد، خیانت اتفاق نمی افتاد. ممکن است، خیانت را عدم رضایت جنسی همسر بداند و به دنبال نقصی در خود بگردد.
احساس گناه بعد از خیانت همسر معمولاً زمانی ظاهر می شود که فرد به جای صحبت با همسر سکوت کرده و به جای پرداختن به مسئله خیانت به اشتباهات خود می پردازد.
در این شرایط، بهتر است افراد به دنبال مقصر نباشند، بلکه با بهره از روانشناسی بعد از خیانت آن را بررسی کنند.
4. احساس ترس و عدم اعتماد
ترس، از احساسات رایجی است که بعد از خیانت تجربه می شود. افراد با کشف خیانت فردی که عاشقانه او را دوست داشتند، سردرگم شده و احساس اعتماد به دیگران را از دست می دهند.
دروغ گفتن همسر و آسیبی که با خیانت به فرد خیانت دیده وارد می شود، ترس بزرگی را در فرد به وجود می آورد.
در واقع:
زمانی که فرد خیانت دیده حرف ها و رفتار های همسر خود را آنالیز می کند و متوجه پوچ بودن رفتارهای عاشقانه او می شود؛ اعتماد در او به طور کامل از بین می رود.
احساس ترس بعد از واقعه ای ناگوار که آن را مهم ترین فرد زندگی انجام داده، کاملاً طبیعی بوده و بهتر است از طریق روانشناسی بعد از خیانت بررسی شود.
چرا که:
با عدم مدیریت این احساس و پیدا نکردن منشا آن مشکلات بیشتری ایجاد خواهد شد.
افراد خیانت دیده معمولاً دیگر قادر نیستند به کسی اعتماد کنند. تعاملات در این افراد به حداقل میزان خود می رسد و ترجیح می دهند به جای ارتباط با افراد مختلف از آن ها دوری کنند تا کمتر آسیب ببینند.
5. احساس تنهایی
کشف خیانت با احساس خشم و اندوه شروع شده و در نهایت به احساس تنهایی ختم می شود. افراد خیانت دیده تصور می کنند کسی نمی تواند وضعیت و شرایط روحی آن ها را درک کند، در نتیجه خود را کاملاً تنها حس می کنند.
احساس تنهایی در این افراد، ممکن است افسردگی را بیشتر کرده و مشکلات جبران ناپذیر بیشتری بیافریند.
در این شرایط توصیه می شود افراد ارتباط خود را با دوستان و خانواده حفظ کرده و از آن ها کمک بگیرند.
علاوه بر این:
روانشناسی بعد از خیانت بهترین راهنما برای کنار آمدن با احساسات منفی بعد از این حادثه است.
حس تنهایی به خصوص در شرایطی که فرد خیانت دیده نمی تواند به کسی اعتماد کند، بیشتر می شود.
با تاثیری که خیانت بر سلامت روانی افراد دارد، آن ها ترجیح می دهند مشکلات را با کسی در میان نگذاشته و به درون غار تنهایی خود کوچ کنند.
6. حس کافی نبودن و کم شدن اعتماد به نفس
بیشتر افراد خیانت دیده بعد از کشف خیانت همسر خود به دنبال نقص و کاستی های خود می گردند. متاسفانه با تعاریف اشتباهی که از خیانت در جامعه عرف شده است، بیشتر زنان خود را مقصر اصلی خیانت شوهر می دانند.
اغلب در ذهن بسیاری از افراد بعد از خیانت این سوال نقش می بندد: “مگر من چه چیزی کمتر دارم”. پردازش این سوال اشتباه و احساس ناکافی بودن بعد از خیانت در نهایت منجر به پایین آمدن اعتماد به نفس در افراد می شود.
این در حالی است که:
روانشناسی بعد از خیانت به زوجین کمک می کند به جای مقصر جلوه دادن یکدیگر، ریشه های اساسی خیانت را پیدا کنند. اما متاسفانه بیشتر افراد شروع به مقایسه های منفی می کنند.
مقایسه های اشتباه و منفی، که در آن افراد نقص های خود را پر رنگ تر از گذشته می بینند، در نهایت منجر به از بین رفتن اعتماد به نفس شده و احساس ناکافی بودن برای دیگران در وجود آن ها ریشه می دواند.
7. احساس پوچی و سردرگمی
احساس سردرگمی در افراد خیانت دیده معمولاً با اعتراف خیانت همسر اتفاق می افتد.
زمانی که همسر داستان خیانت را بازگو می کند، فرد گرفتار سوالات بی انتهای خود شده و احساس سردرگمی وجود او را پر می کند.
در این شرایط معمولاً سوالات مختلفی ذهن فرد خیانت دیده را دچار تشویش می کند.
به عنوان مثال:
- اگر خیانت موجب بیماری های مقاربتی در من شده باشد، چه کنم؟
- اگر خیانت همسرم سناریوی بدتری داشته باشد، چه؟
- اگر همسرم همه چیز را اعتراف نکرده باشد، چه کنم؟
- ادامه زندگی ما چگونه خواهد بود؟
- وضعیت بچه ها چه خواهد شد؟
و هزاران سوال دیگر.
در این شرایط افکار وسواس گونه و سوالاتی که جوابی برای آن ها ندارید، شما را درگیر احساس سردرگمی خواهد کرد. اما در نهایت زمانی که از این سوالات بدون پاسخ خسته می شوید، احساس پوچی جایگزین آن می شود.
زمانی که احساس پوچی به سراغ شما می آید، دغدغه ها و افکار روزانه همگی بی معنی شده و چیزی برای شما اهمیت نخواهد داشت.